بدون عنوان
ديروز امده توي اشپزخانه ، جارو بدست مي چرخيد كه صدايذوق زده اش بلند شد: نبك نبك ( نمك نمك ) و بعد هم امد پيشم كه : خوردم
من : چي خوردي ؟
فسقل بچه : نبك
من : نمك كجا بود ؟
فسقل بچه: اينا اينا و با دست اشاره مي كند و البته با ذوق ! و بعد عملا وارد كار مي شود و من نگاهم مي رود به پوطر آبي رنگ ماشين لباسشويي كه روي زمين ريخته شده بود و انگشتان فسقل بچه كه باز براي خوردن نبك به سمت آن دراز شده بود ! اگر باباي فسقل بچه بفهمه شهيدم من !
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی