فسقل بچه

بدون عنوان

ديروز كاغذ تبليغ يك رستوران را دستش گرفته بود . چند ثانيه برگه را نزديك چشمانش برد و بعد از جلوي چشمانش برداشت و با ذوق گفت : خوندم !!! يه وجب بچه سواد دار شده واسه ما ! 
13 شهريور 1393

بدون عنوان

ديروز امده توي اشپزخانه ، جارو بدست مي چرخيد كه صدايذوق زده اش بلند شد: نبك نبك ( نمك نمك ) و بعد هم امد پيشم كه : خوردم  من : چي خوردي ؟  فسقل بچه : نبك  من : نمك كجا بود ؟  فسقل بچه: اينا اينا و با دست اشاره مي كند و البته با ذوق ! و بعد عملا وارد كار مي شود و من نگاهم مي رود به پوطر آبي رنگ ماشين لباسشويي كه روي زمين ريخته شده بود و انگشتان فسقل بچه كه باز براي خوردن نبك به سمت آن دراز شده بود ! اگر باباي فسقل بچه بفهمه شهيدم من !
13 شهريور 1393

محبت

"محبت ! اينو بكن تو "  صداي فسقل بچه است كه بابايش را صدا مي زند كه سي دي درايو را كه بيرون آمده و باعث ترسش شده به جاي اولش برگرداند .  كلي حال كردم با " محبت "  گفتنش ! من هم به بابايش اخر شب مي گفتم : محبت !  اسم باباي فسقل بچه شده " محبت عني كل كل " 
13 شهريور 1393

بدون عنوان

صبح بابايش خواب مانده بود . ساعت يك ربع به نه بود كه فسقل بچه داشت شير مي خورد . گقت : بابا ؟گفتم بابا رفته سر كار . و واقعا هم فكر مي كردم رفته باشد. از آشپزخانه صداي تق و توق آمد . فسقل بچه گفت : صيداي بابا عني مياد . ( صداي بابا علي مياد ) 
13 شهريور 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فسقل بچه می باشد