فسقل بچه

بدون عنوان

" خان فايسه " حبه انگور مي داد به فسقل بچه و فسقل بچه مي گذاشت دهان امير . فسقل بچه حبه انگور بدست دنبال امير مي رفت و گاها يقه اش را مي كشيد كه " امير دهن باز كن " !!!! و تلاش مي كرد حبه انگور را در دهان امير بگذارد .
23 شهريور 1393

بدون عنوان

فسقل بچه نشسته توي كالسكه كه از خانه مادري بياييم خانه خودمان . عروسك كوچكي در دست دارد . عروسك را به قناري كه قفسش گوشه راهروست نشان مي دهد و مي گويد : جوجو ني ني كوچيكو بوس كن " و بعد خودش تند تند ني ني كوچيك را مي بوسد .
23 شهريور 1393

بدون عنوان

فسقل بچه توي صندلي ماشينش يا به قول خودش " سيت " نشسته و من شعر " ستاره چشمك زنون به من ميگه مهربون چرا هستي پريشون ، بيا بري م با شادي با هم  كنيم ما بازي بيا با هم بخنديم راه غمو ببنديم بيا سفر كنيم ما به سرزمين رويا با هم ديگه بخونيم ..... " مي خوانم و با فسقل بچه دست مي زنيم . فسقل بچه از توي سيت امر مي كنند مكررا " بابا دست بزن "
23 شهريور 1393

بدون عنوان

پشت میز کامپیوتر خانه مادری نشسته که سیبش از دستش می افتد پایین . صدا می زند : فاطمه سیبمو بده بخورم ! می پرسم کی بده ؟ می گه : فاطمه ! جمعه توی پارک می گفت : محبدعنی بیا پایین ( باباش بالای سرسره بود )
22 شهريور 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فسقل بچه می باشد